رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ
از جبهه گریختن گناهی است بزرگ
ما بر سر پست انقلابیم اکنون
خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ
هفته دفاع مقدس مبارک
::
::
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
یاد شهیدان دفاع مقدس گرامی باد
::
::
سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد
بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد
بلند شد سر خود به آسمان بخشید
سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد
هفته دفاع مقدس مبارک
::
::
چفیهی من بوی شبنم میدهد
عطر شبهای محرم میدهد
چفیهی من، سفرهی دل میشود
جمعه، با مهدی، مقابل میشود
یاد و خاطره شهیدان گرامی باد
::
::
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها
دیدگانم دشت مفتون شماست
یاد و خاطره شهیدان گرامی باد
::
::
دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را
هفته دفاع مقدس مبارک
::
::
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
یاد شهیدان دفاع مقدس گرامی باد
::
::
چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است
چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهاییاش
عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است
گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟!
گفت : آنقدر که بگویی...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
پاییز بوی مدرسه میدهد، بوی کیف و کتاب نو و مدادهایی که تا به حال تراش نخوردهاند.پاییز بوی مدرسه میدهد، بوی کلاسهایی رنگشده، نیمکتهایی تازه و تختهسیاهی که اول سال حسابی سیاه بود و هنوز هیچ تکه گچی ردی روی آن باقی نگذاشته بود.
پاییز بوی مدرسه میدهد، بوی آدمهای جدیدی که قرار است 9 ماه تمام همکلاسیاشان باشی. آدمهایی که بعدها مثل حیاط وسط آن چهاردیواری بزرگ دستنیافتنی میشوند.
پاییز بوی مدرسه میدهد؛ هم برای کودکان و نوجوانانی که این روزها از این مغازه به آن مغازه میروند تا خود را برای روز اول مهر آماده کنند و چه برای پیرمردهایی که روزهای آخر تابستان را روی نیمکتهای توی پارک یا سکوهای جلوی خانه سپری میکنند.
پاییز بوی مدرسه میدهد، چه فرقی میکند که این مدرسه در خاطرات سالهای سال پیش ما جامانده باشد و غباری از زمان، چهره آدمهای توی آن را تار کرده باشد.
پاییز بوی مدرسه میدهد، حتی اگر آن قدر بزرگ شده باشی که دیگر چهاردیواری دور حیاط مدرسه مانع همیشگیات باشد، برای ورود به حیاطی که زنگهای ورزش معنای دیگری داشت.
پاییز بوی مدرسه میدهد، حتی اگر معلمهای دوران ابتداییات حالا زیر خروارها خاک خفته باشند و همبازیهای شاداب دوران کودکیات هر کدام گوشهای افتاده باشند و روزهای مانده را شماره کنند.
پاییز بوی مدرسه میدهد و همین مهم است، این روز اول مهر کودکان قد و نیم قد را میبینی که با لباس یک شکل، خیابان بیمنظره دیروز را پر از حجم زندگی کردهاند . همین مهم است که صدای سروصدای بچهها را از حیاط مدرسه ته کوچه میشنوی و با صدای ضربه خوردن به توپ فوتبال در دل زمان سفر میکنی و رویاهای روزهای رفته را مرور میکنی، روزهایی که مثل امروز نبودند، روزهایی که پرواز یک بادبادک میبردت از بامهای سحرخیزی پلک تا نارنج زارهای خورشید، روزهایی که غم بود اما کم بود.
پاییز بوی مدرسه میدهد حتی اگر مدرسهات پشت زمانها جا مانده باشد.
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد سهراب سپهری
...زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازیِ این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پُر مهرِ نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم...
جاذبه ی سیب آدم رابه زمین زد وجاذبه ی زمین سیب را،سقوط دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست.